حکایات نغز و خواندنی
**پایگاه دانش و سرگرمی**
سیستم تبادل بنر پارود
 
پادشاه نابینا
 
پادشاهی که یک چشمش کور بود ، روزی از هنرمندان پایتخت دعوت نمود که بیایند و پرتره ای به رسم یادگار از چهره اش برداشته تا در تالار قصر بیاویزند.
اولین نقاش وارد شده و بسرعت تعظیمی کرد و دست بکار شد . پس از چند ساعت کار ، تابلو آماده شد و آنرا به شاه عرضه نمود . نقاش عکس او را درست آنچنانکه بود ، ترسیم نمود . پادشاه با دیدن تابلو ، آنهم با یک چشم کور بسیار برآشفت و دستور داد که هنرمند را صد تازیانه بر زنند.

نوبت به نقاش دوم رسید ، او که از عقوبت پادشاه لرزه بر جانش افتاده بود ، تابلوی پادشاه را در حالی که هر دو چشمش سالم بود ، ترسیم نمود. اینبارهم شاه با دیدن تابلو سخت بر آشفت و دستور تادیب این نقاش را هم صادر کرد.

نوبت به سومی رسید ، او فکری کرد و شروع به کار نمود . پرتره آماده بود و اینبار شاه با دیدنش لبخند رضایتی بر لبانش نقش بر بست و دستور داد که او را پاداشی فاخر دهند . آری نقاش سوم ، تصویر نیمرخ سالم او را ترسیم کرده بود.

منبع: سایت فکر نو



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

نوشته شده در تاريخ 25 / 8 / 1390برچسب:حکایت,حکایات نغز,پادشاه نابینا, توسط مسعود بلیدئی |